سروده های هابیلیان
سروده های ناب هابیلیان
| ||
دل خدا یا در جهان افسانه شد دل میان درد و غم دیوانه شد دل به عمر خود ندیدم جامِ می را نمیدانم چرا مستانه شد دل چه می پرسی تو از غمهایم ای دوست میان سینه ام غم خانه شد دل دیگر "هابیل" ندارد شکوه حاصل
گرفتـــــار رخ جانانه شد دل
هرات [ جمعه 94/1/7 ] [ 9:13 صبح ] [ سیدمحسن هابیل ]
[ نظرات () ]
خلص بیوگرافی: محترم سید محسن "هابیل" فرزند سید علی جان در سال 1367 هـ.ش در قریه باریکی شهیدان مرکز ولایت بامیان دیده به جهان گشود. درسهای ابتدایی را تا صنف (کلاس) پنجم در همین قریه فرا گرفته در سال 1379 به علت جنگها از ولایت بامیان به شهر پلیخمری و سپس در شهر کابل منتقل گردید. در سال 1380 در لیسه (مدرسه) عالی ذکور چهارقلعه چهاردهی" شهر کابل شامل صنف ششم شد؛ در عین زمان کورسهای علوم ریاضی و زبان انگلیسی را نیز موفقانه به پیش برد. در سال 1381 با تشکیل حکومت موقت و استقرار امنیت؛ خانواده شان به ولایت بامیان برگشت وی در "لیسه عالی ذکور مرکز بامیان" شامل شد که تا صنف (کلاس) یازدهم دروس خویش را در همین مکتب ادامه داد. در سال 1384 به حیث معلم (آموزگار) قرار دادی صنوف ابتدائی را در لیسه مذکور تدریس نمود. در سال 1386 پس از اشتراک در امتحانات عمومی کانکور در دانشگاه هرات راه یافت؛ سمستر اول و دوم را در "دیپارتمنت زبان و ادبیات فارسی" موفقانه سپری کرد ولی در سال 1387 بنا بر عدم رضایت خود را از دانشکده مذکور منفک کرد . در سال 1388 با اشتراک در امتحانات رقابتی بورس کشور جمهوری اسلامی پاکستان کامیاب گردید که پس از طی مراحل در رشته اداره و تجارت (BBA) در "زرعی یونیورستی" در شهر پشاور پذیرفته شد. درسال 1392 با درجه عالی از دانشگاه مذکور فارغ التحصیل گردید. در جریان دروس دانشگاه کورسهای کوتاه مدت "حسابداری" را نیز به شکل پریکتیک و تیوریک در کالج های مختلف شهر پشاور دنبال کرد,.
[ شنبه 93/12/23 ] [ 1:52 عصر ] [ سیدمحسن هابیل ]
[ نظرات () ]
خون جوشان روم در آن ره که دلبرم رفت اگر چیست تار و پیچان تا به آخر ندارد کشتی ام بیمی ز تغریق بود گر موج توفان تا به آخر نمی گیرم یوق ذلت به گردن مثال گاو دهقان تا به آخر فرار هر گز نسازم سوی کعبه ز کوی می فروشان تا به آخر نگردم مایل شیخ ریا کار بخواند گر چه قرآن تا به آخر نمی پوشم به تن لباس تدلیس بمانم گر چه عریان تا به آخر ز رویداد حوادث هیچ گاهی نمی گریم چو طفلان تا به آخر نمی گردت "حسینی" هیچ وقتی جدا از صف رندان تا به آخر [ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 10:24 صبح ] [ سیدمحسن هابیل ]
[ نظرات () ]
ندارم جان مرا جانان تویی تو بکردم صد گنه رحمان تویی تو اگر از مذهب و دینم بپرسی نییم مو?من مرا ایمان تویی تو
مکن دلبر سیه تو روزگارم که من جزتو یاری دیگر ندارم زهر جا ناامیدم کرده دنیا تویی تنها امیدِ قلب زارم
خدایا این جهان را آفریدی ز روح خود به مشتِ خاک دمیدی متــــاعِ آدمی را از ملائیک
ز بازارِ جهان بالا خریدی [ دوشنبه 92/10/23 ] [ 12:9 عصر ] [ سیدمحسن هابیل ]
[ نظرات () ]
در این کوچه های خاک آلود پیر مردانی اند پیر مردانی رنج کشیده پیر مردانی داغدیده داغ از روزگار داغ مرگ جوانان جوانان که رفته اند در سفر که بر نگشته اند.
در این کوچه های خام و خاک آلود پیر زنانی اند پیر زنانی قد خمیده با لباسهای ژولیده عصا در دست با یکدنیا نا امیدی میروند سوی قبرستان ها میروند تا بر مزار جوانان دعا بخوانند.
در این کوچه های خام و خاک آلود جوانانی اند جوانان پریشان جوانان سرگردان سر گردان در کوچه های نا امیدی
در این کوچه های خام و خاک آلود کودکانی اند کودکان یتیم با رنگهای پریده با لبهای تر کیده با چهره های غبار آلود با چشم های اشک آلود مویه کنان در هر طرف مگر نیست هیچ فریاد رس آری! این کوچه های خام و خاک آلود کوچه های وطن من و توست.
پشاور- پاکستان [ پنج شنبه 92/9/7 ] [ 12:11 عصر ] [ سیدمحسن هابیل ]
[ نظرات () ]
|
||